سهیلا
دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, :: 1:18 بعد از ظهر :: نويسنده : سهیلا ازتنگنای محبس تاریکی،از منجلاب تیره این دنیا، بانگ پر از نیاز مرا بشنو، آه ای خدای قادر بی همتا یکدم ز گرد پیکر من بشکاف، بشکاف این حجاب سیاهی را، شاید درون سینه من بینی، این مایه گناه و تباهی را دل نیست این دلی که به من دادی، در خون تپیده،آه،رهایش کن، یا خالی از هوا و هوس دارش، یا پایبند مهر و وفایش کن تنها تو آگاهی و تو میدانی، اسرار آن خطای نخستین را، تنها تو قادری که ببخشائی، بر روح من، صفای نخستین را آه،ای خدا چگونه ترا گویم، کز جسم خویش خسته و بیزارم، هر شب بر آستان جلال تو، گوئی امید جسم دگر دارم از دیدگان روشن من بستان، شوق بسوی غیر دویدن را، لطفی کن ای خدای و بیاموزش، از برق چشم غیر رمیدن را عشقی بمن بده که مرا سازد، همچون فرشتگان بهشت تو، یاری بمن بده که در او بینم، یک گوشه از صفای سرشت تو یکشب ز لوح خاطر من بزدای، تصویر عشق و نقش فریبش را، خواهم به انتقام جفاکاری، در عشق تازه فتح رقیبش را آه ای خدا که دست توانایت، بنیان نهاده عالم هستی را، بنمای روی و از دل من بستان، شوق گناه و نفس پرستی را راضی مشو که بنده نا چیزی، عاصی شود بغیر تو روی آرد، راضی مشو که سیل سرشکش را، در پای جام باده فرو بارد از تنگنای محبس تاریکی، از منجلاب تیره این دنیا، بانگ پر از نیاز مرا بشنو، آه،ای خدای قادر بی همتا نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |